فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

دخترم فاطمه

ماه محرم و دخمل مامان

امسال درست از ماه محرم چیزی متوجه نشدم روزها پشت سر هم سپری شد . البته بخاطر اتفاقاتی هم که افتاد بود . اول محرم که مامان جون از مکه برگرشت و گیر رفت و امد بودیم .البته بعدش یک اتفاق خوب افتاد و اون این بود که امام رضا ما رو طلبید زیارتش . تاسوعا و عاشورا سه تایی رفتیم به سمت حرم . خیابونا خیلی شلوغ بود و ما مجبور شدیم کل مسیرو پیاده بریم ولی برای دخمل مامانی خوب بود چون هر چی دلش خواست هیئت دید و عزاداری کرد . از همشون هم عکس گرفت.مخصوصا یک هیئت ناشنوایان بودند که خیلی جالب عزاداری میکردند. خیلی دوست داشتی بری و همراه هیئت راه بری .روز آخر هم که رفتیم حرم موقع برگشتن یکدفعه صدای هیئت را شنیدی دستم را ول کردی و دویدی حالا م...
13 آذر 1391

محرم

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند الا ای صاحب قلبم کجایی؟ محرم شد نمی خواهی بیایی؟   خوشا آن شور و حال و اشک و آهت   خوشا آن ناله های نینوایی   خوشا بر حال تو هروقت که خواهی کنار تربت آن سر جدایی ماه محرم تسلیت باد ...
13 آذر 1391
1